۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

روز رای گیری

مانده بودم اندر آن صف دراز
آمد آنجا دختری خوشگل و ناز

پارچه ی سبزی به روی نبض او
باد می زد روسری سبز او

مانتو کوتاه او قاطی داشت
سبز بود اما کمی آبی داشت

لاک سبزی بر سر ناخن پا
هی کرشمه هی ناز و هی ادا

پیر زن که دم در از پا فتاد
آمد و پشت سر دختر ستاد

دختر را دید زد از سر به پا
به تمام جمعیت کرد او نگاه

پیر زن باز به دختر کرد نگاهی
گفت با او سخنی همراه آهی

گفت : بچه ژیگول و سبزی چرا؟
گو برایم تا بدانم ماجرا

به چه خاطر به خودت رسیده ای ؟
نکند چیز عجیبی دیده ای ؟

نکند از بهر اهدافی کثیف
سبزی از سر تا به پا حتی ز کیف؟

شایدم از بهر تحریک پسر
سبزی از سر تا به پا از پا به سر

اینچنین خوشگل شدی تو چون گوهر
نکند آمده ای پیِ شوهر؟

دخترک گفتش که مادر با منی ؟
با چه انگیزه تو تهمت میزنی ؟

سبزم ار من سبز رنگ انبیاست
سبز دانی بهترین رنگ خداست؟

سبز رنگ فصل زیبای بهار
وقتی تهمت میزنی دلیل بیار

بر لبان پیر زن لبخند نشست
گفت آری این که گفتی همه هست

ولی من میدانم دلیل تو چیست
تو که میدانی که سبز نماد کیست؟

این نماد میرحسین موسوی است
هیچ چیز دگر منظور تو نیست

دخترک گفت که به فرض اینجوری است
مانتو پوشیدن مگر که زوری است؟

پیر زن گفتش به وی که بچه ای
از همین است که به او رای میدهی

تو پیِ آزادی و ولگردی ای
به همین خاطر خودت این کرده ای

تو مگر محمود را نشناختی؟
تو بدان که آخر سر باختی

من زنی کمیته ی امدادی ام
مخالف شدید آزادی ام

حقوق من بس که بالا رفته است
نوه ام اینجا بود حالا رفته است

پیرمردی که ساکت بود تا کنون
هر چه بود در سینه اش ریخت برون

گفت هرچند لبانم بسته ام
ملتفت باش که باز نشسته ام

تو چقدر بجا گفتی خواهرم
درد محمود بیفتد به سرم

تا کنون چشمم به دست پسرم
ولی اکنون من خودم گوشت می خرم

وی سی دی من اکنون دی وی دی گشت
تی وی من هم الان ال سی دی است

می فروشم پیکان مدل شصت
پول یک زانتیا می آرم به دست

دخترک گفتش پدر حق تو بود
از نداری های تو ما را چه سود؟؟؟!!

پدرم خدا بیامرزه بابات
چرا درست در روز انتخابات؟؟؟

گر احمدی شادی تو رو می خواد
چرا بود این کار برای تبلیغات؟

میر حسین نخست وزیر جنگ بود
وقتی که دنیا هزاران رنگ بود

تو میدانی که تورم چند بود
ایران تا چه حد آبرو مند بود

پیرزن لبخند زد و چیزی نگفت
دخترک می گفت و او هم می شنفت

دخترک گفت آزادی محدود است
اینها همه کار این محمود است

پیر زن گفت جوابت را بدم؟؟؟
دخترم بگم بگم بگم بگم؟؟؟؟

داد ادامه، اصلا هم اینطور نیست
هیچ آزادی مسه این دور نیست

کرم از خود تو بوده دخترم
من نمیبینی که چادر به سرم؟

گر منم مانتو تو پوشیده ام
در زندانی کردنم کوشیده ام

تو برو چادر به سر کن دخترم
اینچنین فکری به در کن دخترم

اکنون من به ابتدای صف رسیدم
دیگه ادامه ی بحثو نشنیدم

فکرم به حرفای اون دختره رفته
به کی می خواستم بدم رای ؟ یادم رفته !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱ نظر: